بعد دوم اقتصاد اسلامی
بسم الله الّرحمن الرّحیم
پیرامون اقتصاد سالهاست در جامعه ما چنین مباحثی مطرح است که اقتصاد اسلامی چیست؟ ساختار و قوانین مربوط به آن چیست؟ دولت و یا وزارت اقتصاد چه وظایفی در تحقق اقتصاد اسلامی دارند؟
موضوعی که قرار است در این متن بدان پرداخته شود، بعد دوم اقتصاد اسلامی است. بدین معنا که اقتصاد اسلامی دو بعد دارد. بعد اول در قوانین حکومتی بوده و بعد دوم ریشه در اعتقادات مردم دارد و تا زمانیکه بعد دوم فعال نشود اقتصاد اسلامی محقق نخواهد شد.
این یعنی اگر قوانین موجود در جامعهای، اسلامی باشد بدین معنا نیست که آن جامعه اسلامی است. به بیانی واضحتر نمیتوانیم قوانین اسلامی را در جامعه وضع کنیم ولی اعتقادات مردم با اسلام آمیخته نباشد، آن وقت ادعا کنیم جامعه اسلامی است.
برای مثال فرض کنید تمام قوانین بانک، اسلامی باشد ولی کارمندان بانک و یا مراجعهکنندگان به آن معتقد به اسلام نباشند در این حالت کارایی اسلامی بودن بانک به هم میریزد.
مثلا وامی را تحت عنوان مضاربه از بانک میگیریم ولی با آن خانه میخریم تا در آن زندگی کنیم. در این صورت مضاربه باطل شده و وام حکم قرض را پیدا کرده و سود دادن به بانک میشود ربا. زیرا مضاربه باید فقط در تجارت انجام شود.
و یا اینکه کارمندان بانک برای دادن وام به فاکتور صوری بسنده میکنند و وامی که قرار نیست در تجارت مصرف شود را با فاکتور صوری به مشتری تحویل میدهند که باز نتیجه میشود ربا.
حال اگر مردم و کارمندان بانک اعتقاد کامل به اسلام داشتند این دو مقوله رخ نمیداد.
برویم سر اصل مطلب. دو تا از مهمترین ارکان اقتصاد اسلامی مساله انفاق و قرضالحسنه است که بارها در قرآن کریم به آن سفارش موکد شده است. برای نمونه به چند آیه اشاره میکنیم:
« و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.» - آیه 195 سوره بقره
« و کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت روح خود انفاق میکنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد و بارانهای درشت به آن برسد و میوه خود را دوچندان دهد و اگر باران درشت به آن نرسد، بارانی نرم به آن میرسد. و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. » - آیه 265 سوره بقره
نکته قابل توجه این است که نه مجلس شورای اسلامی میتواند قوانینی برای انفاق کردن تصویب کند، نه دولت میتواند مسئولیت مردم در قبال انفاق را اجرا کند و نه قوه قضاییه میتواند کسانی را که انفاق نمیکنند مجازات کند.
به عبارتی دیگر، یکی از مهم ترین ارکان اقتصاد اسلامی توسط هیچ یک از قوای سه گانه قابل کنترل نیست و تنها چیزی که میتواند مردم را به انفاق تشویق کند، اعتقادات آنهاست. همانطور که پیشتر بیان شد، در قرآن کریم بارها به انفاق توصیه و حتی امر شده است. گاهی با خواندن برخی از آیات قرآن این حس به انسان دست میدهد که این امر مستحب، واجب است. برای مثال به معنی آیات 34 سوره توبه و 180 سوره آل عمران توجه کنید:
« ... و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میسازند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده » - 34 توبه
« کسانی که بخل میورزند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده انفاق نمیکنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست، بلکه برای آنها شر است. به زودی در روز قیامت آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می افکنند. و میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.» - 180 آل عمران
«و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید، کافران به مومنان میگویند آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا میخواست او را اطعام میکرد. شما فقط در گمراهی آشکارید. – آیه 47 سوره یس» لذا انفاق، صدقه، زکات و قرضالحسنه را برای کمک به نیازمندان قرار داد که این امور بسیار وحدت آفرین بوده و همدلی را میافزایند.
خوب است که به این موضوع اشاره شود طبق قرآن خداوند انفاق را نیز همانند قرضی برای خود دانسته، زیرا بازگرداندن آن را بر خود ملزم میداند. « ... وَ مَا تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ الَیکُم وَ اَنتُم لَا تُظلَمون» (و آنچه از خوبیها انفاق میکنید به طور کامل به شما داده میشود و به شما ستم نخواهد شد – آیه 272 سوره بقره) طبق این آیه خداوند بازگرداندن مالی کمتر از مقدار انفاق شده را ستمی از جانب خود میداند و از آنجا که خداوند ستمگر نیست، عین آن را باز میگرداند. به شرطی که انفاق کردن برای خودنمایی نباشد زیرا در این صورت دیگر مال را را برای رضای خدا مصرف نکردهایم و آن را صرف افزایش ظاهری اعتبار خود کرده ایم. « آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و ایمان به خدا و روز واپسین ندارند و کسیکه شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است- آیه 38 سوره نساء»
البته بازگرداندن عین مال، حداقل آن است و در مواردی دیگر خداوند فرموده است:
«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند ، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هرکس بخواهد چند برابر میکند و خدا وسیع و داناست – آیه 261 سوره بقره»
و همچنین در مورد قرضالحسنه آمده است:
«کیست که به خدا وام نیکو دهد تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند – آیه 11 سوره حدید»
البته باید متذکر شد که راه بازگرداندن انفاق مشخص نیست، ممکن است خداوند جلوی یک ضرر اقتصادی را از ما بگیرد و یا هر راه دیگری.
پس از روشن شدن اهمیت انفاق باید به نکاتی توجه کنیم.
نکته اول این است که بدانیم مراحل انفاق چگونه است. برای پی بردن به اولویت در انفاق به آیه 215 سوره بقره توجه میکنیم:
«از تو سوال میکنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو هر خیر و نیکی که انفاق میکنید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد و هر کار خیری که انجام دهید خداوند از آن آگاه است.»
نکته بعدی در مورد مقدار انفاق است. برای اینکه بدانیم چه مقدار از مال خود را باید انفاق کنیم به حدیث زیر توجه کنیم:
یک روز امام صادق (ع) در نزد شاگردانش آیه 67 سوره فرقان را تلاوت نمود. «وَالَّذینَ اِذَآ اَنفَقوا لَم یُسرِفوا وَ لَم یَقتُروا وَ کانَ بَینَ ذَلکَ قَوَامًا» ( و کسانی که هرگاه انفاق کنند نه اسراف می نمایند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو حد اعتدالی دارند.) آنگاه مشتی سنگریزه از زمین برداشت ، محکم در دستش گرفت و فرمود این همان بخل و سختگیری است. سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن بر روی زمین ریخت و فرمود این همان اسراف است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش باقی ماند و فرمود این همان اعتدال بین سختگیری و اسراف است.
نکته بعدی این است که چه کسانی باید انفاق کنند؟ آیا تنها کسانی که ثروتمند هستند باید انفاق کنند و یا کسانی که جزو قشر کم درآمد هستند نیز باید انفاق کنند؟ پاسخ به این سوال را با این آیه قرآن آغاز میکنیم.
«آنان که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمیکند، خداوند به زودی بعد از سختیها آسانی قرار میدهد. – آیه 7 سوره طلاق)
برای شرح این موضوع باید گفت اولاً تنها توانگرها نیستند که به برکت نیاز دارند، بلکه تنگدستها هم به برکت حاصل از انفاق نیاز دارند. ثانیاً هر تنگدستی باید بداند که تنگدست تر از او هم ممکن است وجود داشته باشد که به کمک او نیازمند است. یقینا انفاق در تنگدستی ارزش بیشتری نزد خداوند دارد.
البته اینگونه عمل کردن در قالب تمدن توحیدی امکان پذیر است و اگر ما خود را غرق در تمدن مصرفگرای غربی کنیم هرگز چنین عملی را معقول نمیپنداریم.
اکنون ذکر این نکته ضروری است که اگر مثلاً در جامعهای که شصت میلیون جمعیت دارد، تنها پنج میلیون آن اهل انفاق باشند، مشکل معیشت کل جامعه حل نمیشود و لازم است تا اکثر مردم در نفس خود انقلابی فرهنگی ایجاد کنند و انفاقگر شوند تا وعده خداوند محقق شود: « ... اِنَّ اللَّه لا یُغیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغیِّروا ما بِاَنفُسِهِم ...» ( ... خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در نفس خودشان است تغییر دهند ... – آیه 11 سوره رعد )
این همان چیزی است که علم اقتصاد آن را نادیده گرفته است. یعنی تاثیر قدرت خداوند در اقتصاد و معیشت مردم. مثلا خداوند در آیه 39 سوره سبا فرموده است : «بگو خداوند روزی را برای هرکس بخواهد وسعت می بخشد و برای هرکس بخواهد تنگ می سازد و هرچیزی را انفاق کنید عوض آن را می دهد و او بهترین روزی دهندگان است.» که این موضوع با هیچ فرمول ریاضی و هیچ علم اقتصادی قابل حل نیست. لذا لازم است دولتها در کنار شعارهای تحول اقتصادیشان، به ترویج بعد دوم اقتصاد اسلامی هم توجه کنند.
تا زمانیکه این اتفاق نیافتد مردم به شدت به وامهای بانکها نیازمندند لذا بانکها به مردم زور میگویند و ربا میگیرند. ولی اگر این امر محقق شود، وابستگی مردم به وام بانکها کاهش پیدا کرده لذا این بانکها خواهند بود تا به مردم التماس کنند تا از آنها با بهره کم وام بگیرند و اگر مردم بخواهند بانکها مجبور میشوند خود را از ربا تهی کنند.
اکنون میخواهیم کمی به مساله قرضالحسنه بپردازیم. تصور عمومی نسبت به واژه قرضالحسنه دارای ایرادی اساسی میباشد که مسبب اصلی این ایراد، بانک است که این واژه را در جایی غیر از معنای حقیقی آن به کار برده است. قرض الحسنه بانک جایی است که مردم پول خود را در آن به امانت میگذارند و به عبارتی به بانک قرض میدهند. فرض کنید من قصد تجارت دارم ولی پولش رو ندارم. آمدهام پیش شما و پول طلب کردم. آیا شما تمایل دارید که آن پول را به من قرض بدهید یا با من در تجارت شراکت کنید؟ اصلا شراکت (یا مضاربه یا ...) برای چنین مواقعی پیشبینی شده است.
قرضالحسنه رو باید به یک نیازمند داد. مثلا مغازهداری که انسان پاک و منصفی بوده و نتوانسته چک بانکی خود را وصول کند. من میروم بهش پول قرض میدهم و میگویم سر ماه که جنسهایت فروش رفت پولم را برگردان. و اسلام میگوید اگه دیدی نتوانست پولت رو فراهم کند بهش مهلت بده (یکی از شرایط تحقق قرضالحسنه).
اینکه ما پولمان را به بانک مثلا قرضالحسنه میدهیم، بانک نیازمند نیست. بلکه برای شغل و تجارتشان از ما قرض میگیرند. ممکن است ادعا کنند که پول ما رو به انسانهای نیازمند هم وام میدهند که عمق فاجعه همین جاست. یعنی به جای اینکه من مستقیم به نیازمند قرضالحسنه بدهم و بدون سودی هروقت که پول بدست آورد ازش پس بگیرم و طبق اصل قرآنی قرضالحسنه، خداوند رو ضامن بازگشت پول همراه با سود کلانش (برکت) از طرف خداوند بدونم، رفتم پولم را قرض دادم بانک، او هم وام داده به نیازمند و با سود تضمینی و سر موقع و یا با جریمه دیرکرد ازش پس گرفته. نمیخواهم بگویم شرخری قانونی...
البته به خاطر شبهه ربا در حساب سودآور، همان حساب پسانداز به اصطلاح قرضالحسنه را ترجیح میدهم. بحث اینجاست که این اسم دروغه و استفاده ناصحیح از واژه قرضالحسنه که تو قرآن آمده صورت گرفته و باید اسمش به قرض بانکی یا ... تغییر پیدا کند.
و مردم باید تشویق بشوند که به هم قرضالحسنه بدهند و اگر به هم اعتماد ندارند که پولشون برمیگرده، به خداوند اعتماد کنند که در قرآن وعده داده پول رو چندین برابر برمیگرداند (به شرطی که شرایط و آداب قرضالحسنه رو رعایت کنیم).
جالب است که خداوند قرضالحسنه را قرضی برای خود میداند. « مَّن ذَا الَّذِی یُقرِضُ اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا ...» (کیست که خداوند را قرض الحسنهای دهد ...) – آیه 245 سوره بقره – طبق قواعد عربی در این آیه کلمه اللَّه در نقش مفعول واقع شده یعنی خداوند خود را قرض گیرنده معرفی کرده است. اگر قرض الحسنه، صرفا قرض دادن به مردم است، پس معنای خود قرض چیست؟
این به معنای نیازمند بودن خداوند به قرض ما نیست. از آنجا که خداوند مبنای ارتباطات اجتماعی را ، همبستگی و اتحاد قرار داده است « وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّه جَمیعًا وَ لَا تَفَرَّقوا... » ( آیه 103 سوره آل عمران ) دوست دارد تا گشایش در نیازمندیها را از طریق بندگان رفع کند نه مستقیم و بدون واسطه.
پس قرض دادن به خداوند (قرضالحسنه و انفاق) آن است که مال خود (یا چیز دیگر) را به نیازمند آن ببخشیم و یا قرض دهیم و خداوند را ضامن بازگشت مال خود بدانیم. البته تحقق قرضالحسنه از نظر فقهی شرایطی دارد و دانستن آن را به تحقیق خواننده واگذار میکنیم.
سوال مهمی که مطرح میشود این است که قرآن هم به قرضالحسنه و هم به انفاق سفارش کرده است. جایگاه این دو عمل چه فرقی با هم دارد؟
فرض کنید مردی که سرپرست یک خانواده است به دلایلی توانایی حرکتی خود را از دست داده و یا شهید شده و یا از دنیا رفته است همچنین فرزندانش کوچک و همسرش توانایایی و یا دانش کار کردن ندارد. پس او و خانوادهاش نیازمند به حساب میآیند. در اینجا اگر پولی را به قرض دهیم طبیعی است که توانایی بازپرداخت ندارد. لذا باید انفاق کرد. مثلا یک کسی میتواند بگوید مصرف برنج سالانهات را من تامین میکنم.
ولی یک زمانی یک تاجری، مشکلی در تجارتش به وجود آمده. اگر ورشکست شده، با انفاق میتوانیم به او کمک کنیم. اگر رونقش کاهش پیدا کرده، با قرضالحسنه میتوانیم رونقش را افزایش دهیم.
خلاصه باید ببینیم، اگر شخص نیازمند، قادر است پس از مدتی قرض را پس دهد، بهتر است به او قرضالحسنه دهیم ولی اگر قادر نیست و یا با توجه به شغلش درآمد اندکی دارد بهتر است برای رفع نیازش انفاق کنیم.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
منابع:
-
قرآن کریم
-
سخنرانی های دکتر حسن عباسی