معنای زندگی دنیا
نویسنده : حسین ذوالفقاری
سلام به مخاطبان محترم. متن پیش رو به اعتقاد اینجانب نتوانسته است همه ابعاد را به طور کامل پوشش بدهد. تصمییم گرفتم در وبلاگ قرار بدهم تا از نظرات شما بهره ببرم تا بتوانم متن را کامل تر کنم. خواهشمندم نام خود را در هنگام ثبت نظر خود کامل بنویسید تا پس تغییر به عنوان ویرایشگر ثبت کنم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
معنای زندگی یعنی اینکه اعمال ما حول چه محوری می گردد. یا به عبارتی دیگر سمت و سوی مسیر زندگی ما در جهت رسیدن به چه هدفی است.
شاید بتوان انسان ها را در سه گروه کلی دسته بندی کرد.
1) گروه اول کسانی هستند که هیچ معنایی را برای زندگی خود درک نکرده اند.
این انسان ها یا اصلا به دنبال مفهوم معنای زندگی نرفته اند و تا پایان عمر زندگی تکراری خود را ادامه می دهند. و یا اگر به دنبال مفهوم معنای زندگی رفته اند چیزی پیدا نکرده و به پوچ گرایی می رسند.
2) گروه دوم کسانی هستند که هدفی را که مسیر زندگیشان در جهت رسیدن به آن قرار دارد مختص این دنیاست. عمده ترین این اهداف سه تاست.
هدف 1 : ما به این دنیا آمده ایم تا در حرکت تکامل تکنولوژی تاثیری بگذاریم و با این دنیا خداحافظی کنیم.
هدف 2 : ما باید در طول زندگی خود تلاش کنیم تا بتوانیم به زندگی مرفهی برسیم.
هدف 3 : می خواهیم به پست و مقامی برسیم ( در هر جایگاهی ) تا مردم به ما احترام بگذارند و ما لذت ببریم.
این گروه از انسان ها یا مرگ را پایان زندگی انسان می دانند و یا سرای جاودانه آخرت را قبول دارند که اگر به طور کامل محو و سرگرم این اهداف شوند آخرت را فراموش کرده و از دین تنها نماز و روزه را تکرار می کنند. شاید چند کار دیگر را هم تکرار کنند.
مسیر کلی برای این اهداف این گونه است: کار را یاد بگیر�%:3 9� ( چه با درس خواندن چه از ت� rD8�به کردن) و کار می کنیم تا به زندگی مرفهی برسیم، یا به پست و مقام برسیم ، یا موثر در تکامل تکنولوژی بشویم.
از بین این دسته از انسان ها کسانی که چنین نگرشی دارند، اگر به اهداف خود برسند ، تا زمانی که از لذات آن سیراب نشده اند خوشحالند. و زمانی که سیراب شدن ، زندگی را پوچ و بیهوده می انگارند.
اما اگر نتوانند به اهداف خود برسند از زندگی نا امید می شوند. حال اگر در کشوری فقیر زندگی کنند اصلا فرصت رسیدن به این اهداف را ندارند.
در شرح حال کسانی که مرگ را پایان زندگی می دانند می توانم سخنان تولستوی در باب زندگی را بیان کنم. او در زندگی نامه ی خودنوشته اش مسافری را تصویر می کند که در حال فرار از حیوان درنده ای است. مسافر می کوشد خود را از آن حیوان وحشی نجات دهد. به سوی چاهی می دود و از آن پایین می رود. ناگاه در میانه راه چشمش به اژدهایی می افتد که در ته چاه با دهانی گشاده آماده بلعیدن اوست. مسافر بیچاره خود را در مخمصه می بیند. نه جرئت می کند پایین برود چرا که اژدها منتظر اوست. و نه جرئت بالا رفتن دارد چرا که حیوان درنده در کمین اوست. همان جا ساقه ی بوته ای را که از شکافی در دیواره ی چاه روییده محکم می گیرد تا زندگی عزیز خود را حفظ کند. اما رفته رفته دست هایش ناتوان می گردد و او در می یابد که به زودی باید تن به سرنوشت اندوهباری دهد. لکن هنوز هم از فرط اضطرار و درماندگی ساقه را رها نمی کند. و در حالی که به ساقه چسبیده است نگاهش به دو موش سیاه و سفید می افتد که از نقطه ای آن ساقه را می جوند. او مرگ را نزدیک تر می بیند. اما در همان حال می بیند که چند قطره عسل از لبه ی برگ های آن ساقه در حال چکیدن است. زبانش را بیرون می آورد، به برگها نزدیک می کند و به آن ها می چسباند.
چنان که پویمن می گوید : آن دلخوشی کوتاه از مزه آن عسل ، همه آن چیزی است که از زندگی حاصل آورده ایم. آیا این لحظه کوتاه از عمر دراز جهان اهمیت دارد؟ چه چیزی به زندگی معنا می بخشد؟ قطعی بودن مرگ اهمیت این پرسش را صد چندان می کند. ما محکوم به مرگ هستیم اما به هزاران بهانه از این اندیشه که ( هدف زندگی چیست ) می گریزیم.
3) نگرش گروه سوم را با طرح یک مساله آغاز می کنم.
اصلا ما برای چه در این دنیا قدم گذاشته ایم؟ مسلما خداوند دوست دارد که همه انسان ها به سعادت برسند. پس چرا ما را در این دنیا که زمینه برای گناه کردن وجود دارد قرار داد و همان ابتدا به سرای جاوید آخرت نبرد تا همه در سعادت باشند؟
برای پاسخ به این سوال می توان در آغاز خلقت جستجو کرد. خداوند برای اینکه به ما نشان دهد که همه ما این ظرفیت و لیاقت را نداریم که تمام حقایق را بدانیم و با آن مواجه باشیم ، آدم و حوا را ابتدا به برزخ برد و آن ها با آنکه به حقانیت خدا ایمان داشتند مرتکب خطا شدند. و کسی نیز نمی تواند ادعا کند که اگر من بودم مرتکب خطایی نمی شدم. زیرا کسی که خود را صاحب چنین ایمانی می داند، اکنون باید تمام دستورات خدا را بی کم و کاست انجام دهد.
به همین سبب لزوما باید به این دنیا قدم گذاریم تا عیار خود را مشخص کنیم و سعادتمند تر آنانند که در این دنیا هر چه بیشتر عیار خود را بالاتر ببرند. به همین خاطر است که رسول اکرم ( ص ) فرموده اند: « همانا دنیا برای شما آفریده شده و شما برای آخرت » .
پس سمت و سوی مسیر زندگی در نگرش گروه سوم ، در جهت رسیدن به کمال انسانی می باشد.
برای رسیدن به کمال طبیعتا باید زندگی کرد، معیشت کرد و این زندگی و معیشت نیاز به جامعه دارد، نیاز به حکومت و حکمران دارد. لذا رسیدن به کمال انسانی نه تنها با تحصیل و کار کردن منافاتی ندارد، بلکه بدان نیازمند نیز است.
مسیر کلی برای رسیدن به هدف در این نوع نگرش اینگونه است: کار کردن را یاد می گیریم تا زندگی کنیم و زندگی کردن را یاد می گیریم تا به کمال برسیم.
معنای زندگی این نوع نگرش در این جمله حضرت علی ( ع) نهفته است:
« من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا. دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و شهوت است. و زندگی نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده شوق به انسان می نگرد.
به خانواده سلام برسونید.
منتظر دعای خیرتان هستم
التماس دعا